یاهو
توی کتاب "خیره نگریستن به خورشید" یکی از راهکارهای مواجهه با ترس از مرگ رو پدیده "موج زدن" ذکر کرده بود؛ میگه که ما غالبا خواسته یا ناخواسته دوایر متحدالمرکزی از تاثیر ایجاد میکنیم که حتی پس از مرگ هم ادامه پیدا میکنه. بنظرم میتونه جواب محکمی برای مقاومت در برابر از دست رفتن معنای زندگی در برابر ناپایداری میشه. این چیزیه که احساس میکنم بهم تسلی میده. و میتونم برای خودم نگهش دارم.
داشتم به این مسئله فکر میکردم که خوابم برد و توی خواب یدفعه یادم افتاد که من کلاس نگارگری رو رها کردم چون احساس میکردم نشستن طولانی مدت کسالت آوره برام. اما کسالت برای من نقابیه روی اضطراب مرگ. نمیدونم چرا دقیقا اما مطمئنم که همینطوره. نشستن و تمرکز داشتن برای من مثل تسلیم شدن در برابر مرگه. بخاطر همین قرار ندارم.
احساس میکنم اضطرابم در حال کاهشه و آرامشم داره بیشتر میشه.
توی خواب فکرای عجیبی میومد تو ذهنم. مثلا اینکه من تصورات خشنی از مرگ داشتم. باید این تصورات اصلاح بشه. داشتم این رو به خودم میگفتم توی خواب.
درباره این سایت