یاهو


سر کلاس بودیم، یکی از بچه ها گفت استاد موندن دلیل میخواد. رفتن جذابتره. منظورش فکر کنم دنیای بعد از مرگ بود. توی اون لحظه دلم میخواست بهش بگم چطور میتونی این حرف و بزنی؟ هربار که بارون میاد فکر میکنم باران ها خواهد اومد و من نیستم و بیشتر عاشق بارون میشم. میتونی بگذری ازش؟ هربار که استاد و می بینم وجودم سرشار از شعف میشه. دنیا بعد از ما هم میمونه. دلت نمیخواد این لحظه ها بیشتر بشه؟ هوشیاری نیمه شب ها، کنار یه دوست صمیمی وجد آوره. میتونی راحت ازش بگذری؟

هر صبح که بیدار میشی و یه روز دیگه رو می بینی. مخصوصا اگر کنار پدر و مادر، یا مادربزرگ باشه. میتونی راحت بگذری؟ هربار که اجرای سنتور قشنگی میشنوم دلم میخواد جای اون نوازنده باشم و اون زیبایی رو خلق کنم. 

هربار که کودکی و بغل میکنم وجودم سرشار از عشق میشه. حتی اگر مرگ باشه زیبایی و قشنگی این لحظه ها رو نمیتونه بگیره.

یالوم بازم توی کتاب "خیره نگریستن به خورشید" از خانمی گفته بود که مرگ براش بی معنایی بود و ازش پرسید اگر دخترت این حرف و میزد چه جوابی می دادی؟ و میگه که بهش زیبایی ها رو نشون میدادم. این کاری بود که منم ناخودآگاه توی کلاس انجام داده بودم.

هربار که احساس کردم مرگ بی معنایی باید یادم بیارمش.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گل پسر بادبان آموزش،فناوری،کارآفرینی بهترین خرید محصولات آموزشگاه آرایشگری هنر آموزان هارمونی باران گردشگری حوزه علمیه شهید بهشتی اصفهان پایپ ایران